ღ تریپ عشقولانه ღ

سارا - کبریت - نسرین - شیوا

ღ تریپ عشقولانه ღ

سارا - کبریت - نسرین - شیوا

خاطره خسته

بیضی، خاطره‌ی خسته‌ی دایره‌ای بود که داخل یک مستطیل گیر افتاد.روزی که مستطیل پاک شد، بیضی هیچوقت گرد نشد.از آن روز به بعد، کمین می‌نشست، مربع شکار می‌کرد و آنقدر اسیرش می‌کرد تا لوزی شود.بعد آزادش می‌گذاشت و می‌گفت: سخت نگیر! تقارن بیش از حد هم خوب نیست.

شاید من هم همون بیضی باشم که این قدر خسته و رنجور شده که حالا دایره بودن آرزوش شده تا بتونه پا در راه سفر بگذاره اما ...................،  نمی دونم!

راستش با اتفاقات عجیب و غریبی که این چند وقته دور و برم افتاده، دیگه نمی دونم چی درسته و چی غلط. !

دیگه نمی دونم صداقت چیه و دروغ کدومه. دیگه نمی دونم به چه کسی می شه اطمینان کرد !

نمی دونم چرا آدمها، این قدر فراموشکار شدند! دیگه حتی فراموش کردند که انسانند و باید انسانی زندگی کنند.....

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 ب.ظ http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

در این دنیا که نامردان عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری محبت آرزو کردم
سلام دوستای گلم
آره دیگه این روزا هرکی به فکر خودشه دنیای وا نفسا که میگن همینه دیگه
خوشحال میشم بهم سر بزنید .
بای بای

K1 پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 05:10 ب.ظ

Peel me from the skin
Tear me from the rind
Does it make you happy now?

Tear meat from the bone
Tear me from myself
Are you feeling happy now?

پوست مرا بکن
ظاهر مرا بدر
ایا این تو را خوشحال میسازد؟

گوشت مرااز استخوان بدر
مرا از خودم بدر
ایا احساس خوشحالی میکنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد