-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 22:00
وقتی مردم چشمانم را با آب غسل خیس نمایید تا همه بدانند در داغ فراق یار گریان بودم،دهانم را با پنبه ای آغشته به کافور ببندید تا همه بدانند نتوانستم دردم را به کسی بگوییم ،چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار بودم،دستانم را باز بگذارید تا همه بدانند بی ریا بودم،مرا در پارچه ای سفید بپیچانید تا همه بدانند آرزو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مهرماه سال 1385 17:22
من که می دونم یه روزی میمیرم از نداشتنت گر چه دیگه عادت شده تو رو از خدا خواستنت من که می دونم آخرش دق می کنم تو بی کسی ولی اینو هم می دونم به داد من نمیرسی من که می دونم دل تو یه قلب ساده نمی خواد حتی واسه یه لحظه هم با دل من راه نمی اد من که می دونم من مثل زمینم و تو آسمون هیچ وقت بهت نمیرسم اخه زیاده فاصلمون من که...
-
کرامه
جمعه 21 مهرماه سال 1385 20:36
تا کی من و شکایت تا کی غم و تــــباهی مارا بکشـــت جانـــــان با جرم بــی گناهی ماییم و شیون و آه،هر لحظه گاه و بیگاه ماییم سالک عشق در این کویر بیراه ما خواهش و نیازیم،گم گشته در نمازیم بیچاره ایم اما بر خلق چاره ســـــــازیم ما در کمین عشقیم دور است عشق از ما بنگر امین عشقیم ، دل داده و مصــــــفا ما ماهی غریبیم در...
-
برای تو
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 13:23
چرا به من می گویند ،دوستش نداشته باشم مگر دوست داشتن جرم است ؟ من نمی فهمم که چرا دوست داشتنش مرا به گناه خواهد کشاند من گناه نمیکنم من گناه را دوست ندارم ولی او را چرا... من او را فرا موش نمیکنم ولی گناهش راچرا ... من دوستش دارم و اور ا فراموش نمیکنم ولی گاهی گریز باید کرد و گاهی نمی شود گریخت وآن لحظه که نمیتوانی از...
-
جدایی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 13:16
دوباره باز اغاز بی پایان گریه های من شروع می شود و دوباره باید رویای شکفتن با تو را از یاد ببرم دوباره باید ارام و بی صدا در ظلمت شب از غم هجرانت گریه کنم تا تمام ستارگان و کهکشانها صداقت کلامم را با گریه هایم باور کنند به راستی که چه کسی آواز جدایی را سر داد و من را از تو جدا کرد لعنت بر تو ای روزگار بی وفا که ناقوس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 14:08
اینم نظر مرجان خانم البته نظرهای زیادی از طرف دوستان به ما میرسه ولی دوستانی که در نظراتشون شعر بکار میره سعی میکنیم اینجا بزاریم. در این دنیا که نامردان عصا از کور می دزدند من از خوش باوری محبت آرزو کردم سلام دوستای گلم آره دیگه این روزا هرکی به فکر خودشه دنیای وا نفسا که میگن همینه دیگه خوشحال میشم بهم سر بزنید ....
-
ای شب
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 13:34
ای شب هان ای شب شوم وحشت انگیز تا چند زنی به جانم آتش ؟ یا چشم مرا ز جای برکن یا پرده ز روی خود فروکش یا بازگذار تا بمیرم کز دیدن روزگار سیرم دیری ست که در زمانه ی دون از دیده همیشه اشکبارم عمری به کدورت و الم رفت تا باقی عمر چون سپارم نه بخت بد مراست سامان و ای شب ،نه توراست هیچ پایان چندین چه کنی مرا ستیزه بس نیست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 13:53
من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه ی محصور وجود من اگر در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم تک و تنها به خدا می شکنم،می شکنم دوستت دارم.مت
-
خاطره خسته
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1385 22:26
بیضی، خاطرهی خستهی دایرهای بود که داخل یک مستطیل گیر افتاد.روزی که مستطیل پاک شد، بیضی هیچوقت گرد نشد.از آن روز به بعد، کمین مینشست، مربع شکار میکرد و آنقدر اسیرش میکرد تا لوزی شود.بعد آزادش میگذاشت و میگفت: سخت نگیر! تقارن بیش از حد هم خوب نیست. شاید من هم همون بیضی باشم که این قدر خسته و رنجور شده که حالا...
-
تنهای من
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 11:52
گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟ وآنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی؟ . مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی تنهای من
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1385 11:35
سیه چشمی به کار دل استاد به من درس محبت یاد میداد مرا از یاد برد، آخر ولی من به جز او عالمی را بردم از یاد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1385 18:19
دل من دیر زمان است که می پندارد دوستی،نیز گلی است،مثل نیلوفرو ناز ساقه طرد و ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا میدارد جان این ساقه ی نازک را،دانسته بیازارد ********************************************************** به گریه گفتمش : از بوسه ای دریغ مدار با خنده گفت که: این باده را به خواب بنوش
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 13:01
می شود عاشق بود می شود صادق بود مثل یک فصل بهار مثل یک عابر ناب می شود به نگاه دل خوش بود می شود در گذر فاصله ها یه کمی منصف بود آری می شود عاشق بود فرستنده : رضاکمالی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 12:47
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد .بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت میکارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم فرستنده: رضا کمالی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 20:09
-
هوس
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 14:29
می خواهم و می خواستمت،تا نفسم بود می سوختم از حسرت عشق تو،بسم بود عشق تو،بسم بود،که این شعله بیدار روشنگر شبهای بلند قفسم بود ان بخت گریزنده دمی امد و بگذش غم بود،که پیوسته نفس بود دست من و اغوش تو،هیهات،که یک عمر تنها نفسی با تو نشستن ،هوسم بود بالله،که بجز عشق تو،گر هیچ کسم بود سیمای مسیهایی اندوه تو،ای عشق در غربت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 14:09
از وقتی رفتی هیچ کسی همدرد و همرازم نشد هیچ کسی حتی یه دفعه همغصه ی سازم نشد رفتی ولی بدون هنوز عاشقتم تا پای جون دل بهاریم عاشقه چه تو بهار چه تو خزون
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 شهریورماه سال 1385 00:29
راهی به سوی خوشبختی وجود ندارد؛ خوشبختی خود راه است. راهی که از درون شما آغاز می شود و به کمک توانایی و قابلیت شما در جهان برون تجلی می یابد. ************************************************* آری من آن ستاره ام، که فراموش گشته ام و بی طلوع گرم تو در زندگانیم خاموش گشته ام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:49
تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسان تر است. تحمل اندوه از گدایی همه ی شادی ها آسان تر است ------------ --------- --------- --------- ------- هنگامی که محبت به شما اشاره می کند، به دنبالش بروید، اگر چه دارای راههای دشوار و پر فراز و نشیب بوده باشد ------------ --------- --------- ------ دنبال نگاهها نرو، چون میتونن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:48
با صدای دلنشینت دلم آروم می گیره سینا عزیز من، مینا با تو جون می گیره عزیزم واسطه ی بودن و نبودنم تویی توی این سیاهیا طلوع روشنم تویی تو که با من بمونی دنیا همش مال منه انتظارمن از عشق حتی یه بوسیدنه من می خوام فدات بشم فدای مهربونیات فدای احساساتت فدای اون قشنگیات من می خوام اون دستای لطیفتو تا آخر عمر داشته باشم دوس...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:46
درجوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد درقفس ماندم ولی صیادآزادم نکرد آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد آرزوی مرگ کردم؛مرگ هم یادم نکرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت هیچ کس غصه این را که چه میکرد نداشت چشمه صادقی از لطف زمین میجوشید خودمانیم...........زمین...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:45
سخته واست باور کنی که نمیتونم با تو باشم میدونی که نمیتونم تا جون دارم با تو باشم کلافه ام از دست تو نمیدونی چی میکشم بسه دیگه سر کاریم بهتره که تنها باشم فقط دلت با من که نیست تا حالا بازیچت بودم حیف روزهایی که من پا به پا دنبالت بودم بسه دیگه خامت شدم واسه رفیقی مثل تو میدونی که میخواستمت ولی نخواستی من رو تو دیوونه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:45
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:44
ای که حرفهایت مرهم دلم ای که نگاهت مرهم اشکهای من هدیه ای دارم برایت اگرباشم لایق هدیه دادن به تو آن هم این پریشان نامهءمن به توست آرزوی من در این دنیای تنهایی من چراغ دل من را تو روشن نگاه داشتی شاید تمام دستنوشته های من از عشقی ناکام بودند اما این نه از عشقی نا فرجام است نه گله و نه شکایت این یک هدیه است از طرف...
-
خوب می دونم که دوست داری،
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:44
خوب می دونم که دوست داری، عشقت پنهون بمونه قلب منم خوب بلده، قصه ی پنهون بخونه یادت می یاد چه بی هوا تو قلب من قدم زدی یادت باشه که قلبت به هیچ کی غیر من ندی دلم می خواد یه بار دیگه بهم بگی دوسم داری قول بدی تا ابد باشی،هیچ جوری تنهام نذاری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:44
چی میشد گر دل اشفته ی من به شهر چشمای تو عادت نمیکرد پرستوی نگاهت ناگهان از دل اشفته من هجرت نمیکرد چه میشد اولین روزه جدایی برایم تا قیامت شب نمیشد وجود پاک و سرشار از امیدم گرفتار سکوت شب نمیشد چه میشد میتوانستم برایت غزل های بگویم عاشقانه و یا در اخریم مصرع شعرم بگیرم از وجودت یک نشانه چه میشد زیر باران نگاهت , گل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:43
سکوت و نگاه را با هم یکی میکنم فریادی میشود بی صدا می شنوی؟ ! فریاد بی صدا را فریادی که با تمام سکوتش فقط یک چیز می گوید : دوستت دارم دوستم داشته باش
-
با تشکر از رضا کمالی
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:43
کاش قلبم دردِ پنهانی نداشت ... چهره ام هرگز پریشانی نداشت ... کاش برگهای آخر تقویم عشق ... حرفی از یک روز پنهانی نداشت ... کاش میشد راهِ سختِ عشق را ... بی خطر پیمود و قربانی نداشت با تشکر از رضا کمالی
-
گاه انسان باید در سختی باشد
جمعه 3 شهریورماه سال 1385 20:43
گاه انسان باید در سختی باشد تا به دیگری دست یاری دهد گاه انسان باید با بخت بد روبه رو شود تا هدفش را بهتر بشناسد گاه به طوفان نیاز است تا او قدر آرامش بداند گاه باید به او آسیب رسد تا با احساس تر شود گاه باید در شک و تردید باشد تا به دیگری اطمینان کند گاه باید در گوشه ای تنها بماند تا واقعیت وجود خود را بشناسد گاه...