ღ تریپ عشقولانه ღ

سارا - کبریت - نسرین - شیوا

ღ تریپ عشقولانه ღ

سارا - کبریت - نسرین - شیوا

تنهای من

 
 گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟
 وآنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی؟ .   
 مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
 ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی  
          
 
             
     تنهای من     
                 


تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسان تر است.

 تحمل اندوه از گدایی همه ی شادی ها آسان تر است
----------------------------------------------
هنگامی که محبت به شما اشاره می کند،
به دنبالش بروید،
اگر چه دارای راههای دشوار و پر فراز و نشیب بوده باشد

------------------------------------
دنبال نگاه‌ها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال
دارایی نرو چون کم‌کم افول می‌کنه دنبال کسی برو که
باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز
تیره را روشن کرد. کسی را پیدا کن که تو را شاد کنه.

--------------------------------
دقایقی توی زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ
میشه که میخوای اونو را از رویات بیرون بکشی و توی
دنیای واقعی بغلش کنی.

----------------------------------------
رویایی رو ببین که میخوای. جایی برو که دوست داری.
چیزی باش که میخوای باشی. چون فقط یک جون داری و یک
شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی.

--------------------------------------
ای همزبان بی صداترین فریادهایم
حتی وقتی سکوت تنها حرفی است که برای گفتن دارم

 

با صدای دلنشینت دلم آروم می گیره

سینا عزیز من، مینا با تو جون می گیره

عزیزم واسطه ی بودن و نبودنم تویی

توی این سیاهیا طلوع روشنم تویی

تو که با من بمونی دنیا همش مال منه

انتظارمن از عشق حتی یه بوسیدنه

من می خوام فدات بشم فدای مهربونیات

فدای احساساتت فدای اون قشنگیات

من می خوام اون دستای لطیفتو تا آخر عمر داشته باشم

دوس دارم تا وقتی وجود داری عاشق و دیونت باشم

درجوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد

درقفس ماندم ولی صیادآزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد

آرزوی مرگ کردم؛مرگ هم یادم نکرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت

هیچ کس غصه این را که چه میکرد نداشت

چشمه صادقی از لطف زمین میجوشید
خودمانیم...........زمین این همه نامرد نداشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زرد است که لبریز حقایق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است

شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی

پاییز بهاری است که عاشق شده است

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

پر پروازی ندارم پرو بالم رو شکستن

دل بیداری ندارم دلم رو از غصه شکسته

حالا محتاجم و خسته دلم رو رفته شکسته

اون رفیقم که نمک خورد نمکدون روشکسته

چوب لای چرخم میزاره میگه معرفت اینه

من رو میندازه تو چاه میگه راهت همینه

لوتی گری عالمی داشت

اما حیف چه زود گذشت حالا دستمون کجا بنده

دیگه نیست مرام و معرفت

سخته واست باور کنی که نمیتونم با تو باشم

میدونی که نمیتونم تا جون دارم با تو باشم

کلافه ام از دست تو نمیدونی چی میکشم

بسه دیگه سر کاریم

بهتره که تنها باشم

فقط دلت با من که نیست

تا حالا بازیچت بودم

حیف روزهایی که من پا به پا دنبالت بودم

بسه دیگه خامت شدم واسه رفیقی مثل تو

میدونی که میخواستمت ولی نخواستی من رو تو

دیوونه چشات بودم عاشق اون نگات بودم

ولی فریب بود اون نگات کاشکی زود میفهمیدم

دوزدکی عاشقم بودی دورغکی با من بودی

نمیخورم فریبت رو

برو برو برو برو

روی هر سینه سری تکیه کنه وقت وداع

سر من وقت وداع تکیه به دیوار میکنه

رویه هر لبی لبی باشه موقع عنچه شدن

لب من خوشی رو باز از رو خودش پاک میکنه

خوب می دونم که دوست داری،

خوب می دونم که دوست داری،عشقت پنهون بمونه

 

قلب منم خوب بلده، قصه ی پنهون بخونه

 

یادت می یاد چه بی هوا تو قلب من قدم زدی

 

یادت باشه که قلبت به هیچ کی غیر من ندی

 

دلم می خواد یه بار دیگه بهم بگی دوسم داری

 

قول بدی تا ابد باشی،هیچ جوری تنهام نذاری

 

 

 

 

 

با تشکر از رضا کمالی

کاش قلبم دردِ پنهانی نداشت ...

چهره ام هرگز پریشانی نداشت ...

کاش برگهای آخر تقویم عشق ...

حرفی از یک روز پنهانی نداشت ...

کاش میشد راهِ سختِ عشق را ...

بی خطر پیمود و قربانی نداشت

 

 

با تشکر از رضا کمالی

گاه انسان باید در سختی باشد

گاه انسان باید در سختی باشد تا به دیگری دست یاری دهد
گاه انسان باید با بخت بد روبه رو شود تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نیاز است تا او قدر آرامش بداند
گاه باید به او آسیب رسد تا با احساس تر شود
گاه باید در شک و تردید باشد تا به دیگری اطمینان کند
گاه باید در گوشه ای تنها بماند تا واقعیت وجود خود را بشناسد
گاه باید از شیفتگی رها شود تا به آگاهی برسد
گاه باید کاملا بی احساس باشد تا بتواند همه چیز را حس کند
گاه باید در اوج شور و احساس بود تا به قلب او راه یافت و او به روی عشق در بگشاید
چه بسیار از اینها را پشت سر گذاشته ام
ومی دانم نه تنها آماده عاشق تو شدن هستم بلکه عاشق تو هستم